

حس و حال عجیبی است
حرم باشی
باران ببارد
دوست داری تمام حرم را قدم بزنی و خیس شوی
خیره به گنبد
ذکر لبت دعایی باشد
که تمام عمر شوق اجابتش را داشتهای...

کجای جهان را چنین جایی است؟
خانهای از جنس نور که صاحبش
با تمام وجود تو را بخواند
میان این همه تو را بببیند
و روبروی تو بنشیند و نگفته هایت را بشنود!
آقاجان...
گشتهام نیست به غیر از حرمت جایی که
شود آرامش دلهای پریشان خاطر

امام صادق خطاب به امام کاظم علیهماالسلام:
همانا عالم آل محمد عليهماالسلام در صلب توست، ای کاش او را درک میکردم! که همانا او همنام اميرالمؤمنين علی عليهالسلام است .

ولادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر تمام عاشقان و شیعیان مبارک باد.

همه درها بسته بود به روم تا
به در خونت پناه آوردم

که گفته گنبد و گلدستهات طلاست، فقط ؟
که ذرّه ذرّهی خاکش طلاست، مشهدِ تو

میشه کنج حرمت گوشه ی قلب من باشه؟
میشع قلب منو مثل گنبد طلا کنی؟
عبداللّه بن ابراهیم غفاری:
تنگ دست بودم و روزگارم به سختی میگذشت. یکی از طلبکارهایم برای گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریاء حرکت کردم تا امام رضا علیه السلام را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهد که مدتی صبر کند.
زمانی که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً به چه منظوری به صریاء آمده بودم. مدّتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام، اشاره کردند که گوشه سجادهای را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشتهای هم کنار پولها قرار داشت.
یک روی آن نوشته بود: «لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه ، علی ولی اللّه ». و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیّه اش هم خرجی خانوادهات است».
📚 المناقب، ج۴، ص۳۳۷
سلام امام رضا جانم
امروز مهمان شما هستم در حرمت در حرمی که یادگار خاطرات کودکیم هست. دوباره آمدم به یاد وقتی که خیلی کوچک تر از امروز بودم در حرمت میدویدم دستم در دستان پدرم. از بچگی عشقت در دلم افتاد و با من بزرگ و بزرگ تر شد با من رشد کرد تا امروز که خیلی دور تر از سال های کودکیم هستم. بزرگ شدم. در گوشه ی امن حریمت مهمان بارگاه پر از مهرت نشسته ام چشمان مجذوب چراغ های زیبای حرم . چقدر آینه های حرمت زیباست آقاجان . آه شکسته میشوم در تمام این آینه ها هزاران قطعه هزاران رنگ. به این همه تصویر می نگرم و می فهمم چقدر کوچکم . فکر می کردم بزرگ شدم . من بازهم آمده ام به دامان پر از مهر شما پناه ببرم باز هم آمده ام دست مهرت را بر سرم بکشی این محبت را ملتمسانه تر از روز های کودکیم تمنا می کنم. آقای مهربان من هر چه دارم از تو دارم . مرا یاری کن تا همیشه نگاهت را ضامن زندگی ام قرار بده . این بار که مهمان حرم هستم نتوانستم مثل همیشه با شما درد و دل کنم زمان کم بود برای لذت بردن از تمام معنویات و زیبایی های حرمت . اما مهم این است که من نزدیک تر به توام . مهم این است که وقتی که نمی داستم به حضورت مهمان می شوم مرا دعوت کردی و من سپاس گذارم از این لطف و محبت . آقا جان فقط می خواهم مثل همیشه کمکم کنی .

ابزارک تصویر

سلام امام مهربانم
امروز روز شهادت شماست و من از حرم دورم.
خیلی دلم تنگ شده برای هوای حرم شما، برای بوی حرم و نسیم ملایم حرم، برای صدای زیبای ساعت حرم که انگار زمانو نگه داشته واسه آرامش و لذت بردن از در حرم بودن.
آقا دلتنگم برای یک لحظه دیدن حرمت. برای این که بشینم تو یه گوشه از حرم با صفا و قشنگت و باهات درد و دل کنم.
می خوام از دلتنگی هام بگم. از سختی هایی که کشیدم.
می خوام از روزایی بگم که تنها امیدم تو بودی. روزایی که به خودم میگفتم هیچ وقت منو دست خالی برنگردونده، پس این بارم منتظر اجابت دعاهات باش.
آقا جانم امروز می خوام بهت بگم که همیشه مدیونتم. دوست داشتنت بهترین اتفاق زندگی من شد. عشق بتو باارزش ترین سرمایه ی زندگی منه. ازت ممنونم که کمکم کردی به خواسته هام رسیدم و موفق شدم. بازم کمکم کن. من همچنان خواسته ای که آخرین بار در حرمت ازت خواستمو از خود شما می خوام و میدونم اجابت می کنی.
آقای من، ازت یه خواسته ی بزرگ و مهم تر دارم. این که همیشه نوکرت باشم. همیشه منو به عنوان کوچک ترین کبوتر حرمت بپذیری. میدونم لیاقت کمتر از نوکر بودن شماست. بخاطر این از شما می خوام منو همیشه همیشه نوکر خودتون قرار بدید.
کلام آخرم اینه که عاشق شما هستم امام رضا جانم. عشق به شما عشق واقعی دنیاست و دوست داشتن شما ارزش وجود ما.
دلم گرفته چگونه تو را صدا نزنم
غریب و غم زده باشم رضا رضا نکنم

شهادت حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه السلام تسلیت باد.

یاد تو امید خسته جان است رضا
در قلب تو یک جهان نهان است رضا

آیینه های رواق های منتهی به روضة منوره، به زائر چه می گویند؟
حتماً هنگام ورود به حرم مطهر و روضة منوره، مجذوب آینه کاری های رواق ها شده و به آن ها نگریسته اید؛ ولی...
برایم کفش های چراغی خریده بودید و من روی صحن ها می دویدم. ماچم که می کردید، زبری ریش هایتان روی صورتم رد می انداخت، خودم را عقب می کشیدم و می گفتم بابابزرگ من بوسیخی دوست ندارم! هر وقت می آمدیم مشهد، شما دستم را می گرفتید و می آوردید حرم.
راوی: آیت الله بهجت
شخصی در عالم رؤيا مشاهده كرد كه عيسی مسيح و مادرش مريم عذرا به زيارت حضرت رضا علیه السلام مشرف شدند، تختی نهاده شد، آن دو بزرگوار بر آن تخت نشسته و زيارت نامه خواندند و رفتند.
روز بعد همان شخص در حرم مشرف بود، ناگهان ديد كه حرم خلوت شد...
عصر دل انگیز بهاری بود. خورشید کم حال می تابید و باد صدای پچ پچ درختان را به گوش می رساند. از دوستان جدا شدم. از دانشگاه تا خانه قدری در تنهایی قدم زدم. بوی گل می آمد، بوی خاک! حدس زدم باید خبری باشد؛ شاید قرار بود به دیدنم بیایی!
به خانه که رسیدم 45 دقیقه تا اذان مغرب فرصت بود تا خودم را به حرم برسانم. فورا وضو گرفتم و چادر نماز سفید را داخل کیف گذاشتم. درست لحظه بزنگاه رسیدم: صدای الله اکبر اذان از آسمان به زمین رسید.
اینجا تنها مکانی است در این شهر که آدم ها هم حواسشان به گذر زمان است و هم زمان از دستشان می رود. اینجا ساعت ها دقیق هر 15 دقیقه به صدا در می آیند، اما خیال کسی را ناآرام نمی کنند. اینجا زمان می گذرد، اما از روزهای عمر کم نمی شود.
قلب زائر به عشق امام میتپد و جان او مشتاق دیداری دیگر است. زائر، بار سفر میبند به نیت زیارت و راهی بارگاه مطهری میشود که سرچشمهی معنویت است و کرامت. زائر دستهای خالیاش را با خویش میآورد و دعاهای بسیارش را، زائر بقچهی بغضهایش را میآورد و کاسهی لبریز صبرش را و انبوهی التماس دعا که بدرقهی راهش شدهاند تا آنگاه که به آستانهی خانهی امام مهربان خویش رسید، اذن دخولی بخواند و به قصد زیارت وارد حرم مطهر شود.
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت می کنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت می کنم
ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان!
با تولای تو، من تجدید بیعت می کنم
در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست
از حضور خود در این درگاه حیرت می کنم
تا نگاهم می کنند آیینه ها از هر طرف
شرم از آیینه قرآن و عترت می کنم
فاصلهی تولدشان، فقط 27 دقیقه بود، اما همین 27 دقیقه باعث شده بود اسم یکی رابگذارند بیبی کلانتر و یکی را بگذارند بیبی خورد. یکی شدخواهر بزرگه، یکی شد ته تغاری! حالا بعد از 75 سال و فوت شوهرانشان دوباره در یکخانه و زیر یک سقف زندگی میکردند اما این همخانه بودن هم ماجراهای خودش را داشت، درست مانند دوران کودکیشان!

چه اشتياقي دارد زائر براي پيوستن به تو ...
دلش پر ميکشد اما پايش نميرود...
نگاه ميکند به آن همه عظمت و ميگويد:
خداوندا به من اجازه ميدهي پا پيش گذارم؟
يا رسو ل الله اجازه مي دهي ؟
اجازه مي دهند ملائک ؟
وقلبش مطمئن است از جواب اجازه و جواز پيش آمدن به سمت رضا عليه السلام
يا سريع الرضا به حق رضا عليه السلام مرا پذيرا باشد
ادخلوها بسلام آمنين
منبع:هم میهن
- می خوام زود برسم اما سالم برسم.
-حاجآقا من رو موتور بزرگ شدم،چشام ببندم این موتور خودش راهشو بلده.
- اگه دست فرمونتم مثل حرف زدنت باشه، خوبه.
-اِه حاجآقا اختیارداری، ببین ...
گوشیاش را درمیاورد و سمت پیرمرد میگیرد.
- ببین حاجآقا اینو میشناسی؟
- اینکه تویی پسرجان!
- نه! اینکه کنارش وایسادم.
- نه!
- این خسرو حیدریه حاجآقا،فوتبالیسته! بازیکن استقلال !، یه شب میخواست بره فرودگاه یه جوری از کوچهپسکوچهها تو شلوغیا بردمش، اونقدر حال کرد که بعد خودش خواست یه عکس یادگاری بگیریم،اصلاً اینو ولش کن. اینو چی حاجآقا، اینو میشناسی؟
مشهد مقدس امسال نیز مقصد ایرانیان بسیاری بوده است. خیلیها پیش از تحویل سال آمده اند و در معنویتی مشترک، میهمانِ امام مهربانیها شده اند. سعادت بزرگی است بهار را در حرم مطهر بودن. خوشبختی عظیمی است، بهار را در مشهد ماندن و سال را در حرم مطهر تحویل کردن.
حالا همه، چه زائر و چه مجاور، بی آن که تفاوتی بینشان باشد دست های خود را به سوی آسمان گرفته اند و با توسل به حضرت رضا(ع) در آغاز یک سال تازه از پروردگارشان تقوا و رستگاری طلب می کنند. مجاوری دعا می خواند و زائری آمین می گوید. از هر گوشه ایران و خارج از ایران، کسی این جا حضور دارد. همه آمده اند تا برای سال جدیدشان از صاحب سخاوتمند این بارگاه نورانی، برکت و نیکبختی درخواست کنند.
زائران زیارتشان را با اشتیاق به جا میآورند و بین دو نماز در صفهای گسترده، «یامحول الحول والاحوال» می گویند تا احوالشان دگرگون شود، به خوبی، به روشنی، به نور.

