راوی: آقای تقاء
یک بار از تهران با قطار عازم زيارت امام رضا(ع) بوديم. به یک باره صداي فريادهاي زني عرب زبان همه را به خود آورد و از كوپه ها به بيرون كشاند. او به سمت جلوي قطار ميدويد تا لوكوموتيوران، قطار را نگه دارد. او همه اش مي گفت: يا امام رضا، بچه ام، بچه ام.... بچه ام را از تو مي خواهم. به واگن ما كه رسيد، من متوجه شدم و بلافاصله دستگيره زنگ خطر را براي توقف قطار كشيدم و قطار متوقف شد. زن با ناله هاي جگرسوز خود را به لكوموتيوران رساند و گفت كه فرزندش از پنجره ی قطار پرت شده است. لكوموتيوران چندين كيلومتر دنده عقب گرفت، پس از آن بچه را از روي زمين برداشتند و به داخل قطار آوردند. دقايقي بعد بچه را در حالي كه حتي يک خراش هم برنداشته بود از جلوي همه كوپه ها عبور دادند و همگان ديدند كه بچه به عنايت امام رضا(ع) كاملاً سالم، آرام و طبيعي است.
منبع: ذره و آفتاب؛ عنايات امام رضا علیه السلام/ به همت جمعی از نویسندگان؛ تهیه و تدوین اداره امور فرهنگی آستان قدس رضوی.