اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
مشهد، مادر مشهد کجاست؟
دختر، در چهارچوب در ايستاده و سلام كرد، مرد آخرين جرعه چايش را سر كشيد و به صورت دختر، خنديد: سلام دخترم كجا بودي تا اين موقع؟ دختر، خودش را به آغوش خسته او انداخت، و موهاي بلندش،همچون مواج، بر بازوي پدر ريخت.

رفته بودم ساحل. 

پدر، موهاي دختر را نوازش كرد و بر آن بوسه زد، قطره‌اي اشك در چشمانش روييده و آرام بر شيب صورتش لغزيد و در درياي مواج موهاي دختر، گم شد.

ـ خيلي دير شده، ديگه كاريش نمي‌شه كرد. از ما هم كاري ساخته نيست. 

دكتر، پس از آن كه تمام برگه‌هاي معاينه و آزمايش دخترك را به دقت مرور كرد. اين را گفت و سر فرو افكند.

مرد ناليد، زن هوار زد و گريست. دكتر سعي كرد آنان را آرام كند: خدا بزرگه بي‌تابي فايده‌اي نداره.

توكلتان به خودش باشه. مرد بغضش را فرو خورد و نالان گفت: اگه ببريمش تهرون، چي؟

دكتر، دستي بر شانه مرد گذاشت و گفت: بي‌ثمر نيست. شايد خدا كمكي كنه و اونا بتونن كاري بكنن.

زن بر زمين فرو افتاده بود و بلند بلند ضجه مي‌زد.

مرد، زير بازوانش را گرفت و او را بلند كرد. 

ـ صبور باش زن، صبوري كن.

اما خودش هم مي‌دانست كه صبوري سخت است. چگونه صبوري تواند به اين مصيبت؟ پس بايد گريست، بر نيمكت اتاق انتظار كه غنودند، زن سر به شانه مرد گذاشت و هر دو گريستند؛ زار زار، بلند بلند، دكتر در را بست. زير پرونده بيمار نوشت ALL، قطره‌اي اشك بر روي پرونده چكيد... و در بيرون، آسمان هم گريست. نسيمي، پرده اتاق را به بازي گرفته بود. پنجره باز بود و بوي نم و باران، فضا را آكنده بود، دختر، زرد و لاغر، در بستر خوابيده بود. لبخندي كمرنگ بر لبان خشك و كبودش نقش داشت. پلك‌هايش را به آرامي گشود. بعد آرام نيم خيز شد و بر بستر نشست. گويي با نگاهش كسي را دنبال مي‌كرد و لبخند مي‌زد. نسيم پرده را به كناري زد و اشعه زرين خورشيد، از پس ابري سياه، به صورت زرد دختر، نور پاشيد، چشمانش را بست. دست‌هايش را به آسمان بلند كرد و از ته دل فرياد كشيد.مادر سراسيمه به داخل اتاق آمد. دختر، خود را به آغوش مادر انداخت.

ـ مشهد، مادر مشهد كجاست؟ 
* * * 

صداي صلوات كه در اتوبوس پيچيد، دختر چشمانش را گشود. پدر با اشاره دست نقطه‌اي را به او نشان داد.ـ اونجاس دخترم، اون گنبد و گلدسته، دختر، سر بر سينه پدر گذاشت و آرام ناليد.

ـ يعني خوب مي‌شم بابا؟ 

پدر آهي كشيد و زمزمه كرد:

ان شاء الله دخترم. 

مادر، دست‌هايش را به سينه گذاشت و از همانجا به امام سلام داد و زير لب صدا زد: يا امام رضا(ع) دختر هيچ وقت اين همه جمعيت را در يكجا نديده بود. همه لب به دعا، دست به آسمان، پر هيبت، باوقار، نوراني و روحاني.

مادر طنابي به گردن دختر بست و سر ديگر طناب را به پنجره فولاد و خود در كنارش نشست به زمزمه و دعا.دختر نگاهش را بر چهره پر درد خيل دخيل بستگان، ساييد و اشك امانش نداد: يعني ميشه آقا

منو شفابدن؟خود آقا در خواب از او خواسته بود كه بيايد به پابوسي. پس حتماً اميدي هست به اين دخيل بندي.دختر گريست تا خوابش برد. سر دختر را به زانو گرفت و نگاهش را از ميان پنجره فولاد به ضريح دوخت و در دل توسل، به او جست.

يا ابالحسن يا علي ابن موسي، ايها الرضا، يا ابن رسول الله يا حجه الله علي خلقه ياسيدنا و مولينا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الي الله و قدمناك بين يدي حاجاتنا يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله...

دختر كه چشم از خواب گشود، مادر به خواب رفته بود. پدر آن سوتر، زيارتنامه مي‌خواند. دختر طنابش را به آرامي به دست گرفت و كشيد. طناب بر شبكه ضريح لغزيد و فرو افتاد. دختر حيرت زده، به طناب خيره شد، چه مي‌ديد؟ گره طناب باز شده بود. آيا حاجت گرفته بود؟ بي‌اختيار فرياد زد مادر، از خواب پريد. پدر، سر اززيارتنامه برداشت. زنان هلهله كشيدند. دختر بر دست‌ها بالا رفت. اشك‌ها از ديده‌ها باريد.

پدر سراسيمه به جمعيت زد. مادر در كنار ديوار، از حال رفت، بي‌اختيار دختر را از فراز دست‌ها گرفت و به آغوش انداخت، بي‌اختيار دويد، به حرم رفت، و روبروي حضرت نشست. دختر را بر زمين نهاد، سر به سجده شكر، بر مهر گذاشت آوايي روحاني فضا را انباشته بود.

اللهم صلي علي ابن موسي الرضا المرتضي عبدك و ولي دينك القائم بعدلك و الداعي الي دينك و دين آبائه الصادقين صلوه لايقوي علي احصائها غيرك.

مادر كه ديده گشود، دختر روبرو با نگاهش مي‌خنديد. كبوتران بر آسمان حرم به پرواز در آمده بودند.

آسمان آبي تر از هميشه بود، آبي تر از دريا، آبي آبي. 

منبع:تبیان

نويسنده : دوشنبه سوم اسفند ۱۳۹۴ - 18:9
دسته بندي : کرامات امام رضا علیه السلام
لوگو وبلاگ
کبوتر حرم
kabutare-haram.blogfa.com

درباره وبلاگ

❀❁کبوتر حرم❁❀

ما را کبوترانه وفادار کرده است/آزاد کرده است و گرفتار کرده است
❖◆❖◆❖◆❖◆❖◆❖◆❖◆❖◆
سلام. بـه وبلاگ❀❁کبوتر حرم❁❀ خوش آمدید.  
هدف این وبلاگ آشنایی با سیرہ مبارک امام رضا علیـه السلام می باشد. امید وارم که مطالب این وبلاگ مورد پسند شما قرار بگیرد. منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمندتان هستم.

آمار زائران

احادیث امام رضا (ع)

کبوتر حرم

آخرین مطالب

آرشيو مطالب

§قــالب گــراف§
قالب گراف وبسايتي پراز قالب هاي
زيبا و حرفه اي ومخصوص وبلاگها
WWW.GHALEBGRAPH.IR
§يار گمنام§
يارگمنام رسانه اي فرهنگي مذهبي
به همراه مقالات و فايل هاي گرافيکي مذهبي
WWW.YARGOMNAM.IR