کاسه صبرم لبریز شده مولا …
چند سالی است که از آن لحظه ی خوش دیدارم می گذرد !
یادت می آید لحظه ای که برای آخرین بار زیارتت کردم ومی خواستم از صحنت خارج شوم دستم را به نشانه ی ادب روی سینه گذاشتم و چشمان خیسم را به گنبد طلایی ات دوختم.
هنوز صدای خودم توی گوشم می پیچد :خداحافظی نمیکنم مولا به امید وصال دوباره ات !!!
وهنوز این منم که به امید وصال دوباره هر صبح شمع دانی های پشت پنجره را آب پاشی میکنم !
مولا …
دلم برایت تنگ است !
دلم برای لحظه ای خلوت در گوشه مسجد گوهر شاد تنگ است!
دلم می خواهد یک بار دیگر در یکی از رواق هایت بنشینم و زانوهایم را در بغل بگیرم و آنگاه گوشم را به همهمه ی رضا رضای زائرانت بسپارم!
این روزها حتی دستانم هم بهانه می گیرند …
می خواهند یک بار دیگر به پنجره فولاد گره بخورند.
مولای من دلم تنگ است .
دلم برای گریه کردن تنگ است!
ای بهترین بهانه برای دلدادگی …
دلم برای عاشق شدن تنگ است !
منبع:کبوتر حرم

.jpg)
.jpg)


